سارینا مدتی‌ست پیانو نمی‌زند. باید احمقی چیزی شده باشد. من اگر در اتاقم یک پیانو داشتم، و مهم‌تر اگر پیانو زدن بلد بودم، و خیلی مهم‌تر اگر اصلا به نواختنش علاقه‌مند بودم، حتی یک روز هم همسایه‌ی بغلی را که اتاقش دیوار به دیوار اتاقم هست، از صدای نواختنم راحت نمی‌گذاشتم.

اما حالا فقط وقتی چیزی را از پریز دیوار مشترکمان می‌کشد، به وجودش پی می‌برم. کاش مورس بلد بودم و کاش حرفی برای گفتن داشتم. نه فقط با سارینا... با هرکس. 

یکی از هزاران ویژگی مزخرف واتس‌اپ این است که اگر log out کنی، پیام‌ها از دست می‌روند. یکی از اندک ویژگی‌های مزخرف تلگرام این است که آن‌قدر امکانات دارد که بهترین راه ارتباطی من با استاد راهنما و هد و سینیور و سایر اعضای تیم است و نمی‌توانم خفه‌اش کنم.

هنوز شک دارم که رابینسن کروزو بعدها باز هوس جزیره را نکرده باشد.

به‌هرحال، تنها علامت حیاتی که این روز‌ها دوست دارم بشنوم، صدای قرائت همسایه‌ی بالایی، در شب‌های جمعه است.

سقفِ اتاق من، زمینِ اتاق همسرش بود!