یک روز هم به این نتیجه رسیدم که علیرغم تجربهی خیلی از آدمها، بیست سالگی زمانیست که برای شروع دوستیهای عمیق و طولانی، واقعا دیر شده. و هر سالی که گذشت بیشتر به آن نتیجهی غمانگیز مطمئن شدم. شاید تعمیم ندادنش کار درستتری باشد: من دیگر آدم آن طور دوست شدن با دیگران نیستم. دوستیهای مقطعی و گذرا روی من بهتر جواب میدهد. اما همیشه از آشنا شدن با افراد جدید، کانکت شدن با آدمهای عجیب، حرف زدن با غریبهها و گوش دادن به بعضی پیرمردها و پیرزنها به ویژه از نوع اصفهانیاش، لذت میبرم.
گاهی دستآورد ارزشمند یک روز را شنیدن یک جملهی غیرمنتظرهی به ظاهر معمولی در اتوبوس میدانم، نه گذراندن چند ساعتِ هرچند مفید در یک نمایشگاه مطرح علمی.
میبینید؟ آدمها به طرز شگرفی، مستعد دگرگونی احوال و تغییرات عظیم در جهان یکدیگر هستند. گاهی با یک جملهی گذرا تمام روز و حتی هفتهی یک آدم را ویران میکنیم و هیچوقت نمیفهمیم چه کردهایم. و گاهی با یک جملهی معمولی، تبدیل به دستآورد روز یک آدم میشویم... تا هیچوقت فراموشمان نکند.
+شرح کامل این برخوردها و مصاحبتها شامل چی گفت چه شکلی بود رو همیشه مینویسم که جزئیاتش هم یادم نره.