یکی از درسهای نمیدانم کدام رشتههای تحصیلی هست که درمورد سبکهای مختلف نمیدونم چی صحبت میکند و من خیلی دوستش دارم. مثلا اینکه در باغهای ایرانی و انگلیسی، عمارتی در وسط باغ قرار میگیرد و در یک نگاه میتوان چشمانداز کلیای از آنها را دید که بخصوص به صورت قرینه هم ساخته میشوند. مثل همین چلستون خود از تقصیراتش نگذرد خودمان. اما مثلا باغهای ژاپنی برمبنای غافلگیر کردن بیننده با نو به نو شدن مناظر در یک مسیر پیچ و خم دار ساخته میشوند. کارت طلایی آنها اتاقی در دل باغ و مخصوص فکر کردن است. اینجاست که باید رقیق شد و گفت: آه!
چیزیست که خیلی وقتها تصورش میکنم و دوست دارم هروقت نیازش دارم همان لحظه جلوی چشمم ظاهر شود. اما میدانم هرچقدر هم داخلش بنشینم و زنجیر افکارم را باز کنم هیچ کدام آزاد نمیشوند و هرکار کنم اصلا یادم نمیآید دهن کدام فکر را این همه برای وقت مقتضی بسته بودم. همینطور مینشینم و به هیچی فکر میکنم تا وقتم تمام شود؛ و به محض اینکه بزنم بیرون... .
تصویرنوشت: تصویر مورد علاقهم از انیمهی معروف Sprited Away (عنوان فارسیش یادم رفته)، که به مناسبت ژاپن یادی از انیمههاشون هم شده باشه. ویژگیای که دارن و من خیلی دوست دارم جزئیاته؛ بند لباسه رو ببینید!
+عنوان: همون شلوغ پلوغه که تو هری پاتر بود و هرکس واقعا بهش نیاز داشت در برابرش ظاهر میشد.