- /ضمیر
- ۰ نظر
با تمام ذرات وجودم عشق میورزم به اینکه تمـــام تلاشم رو کردم، و نشد.
این که کلی پیام خالصانهی ”هر کاری هست بگو برات انجام بدم.“ دریافت کنی خیلی حس خوبیه. بخصوص که اصلا یادت نیاد تو هیچوقت واسه هیچکدومشون کاری کرده باشی. ولی اینکه به هیچکدوم نمیتونی کاری رو بگی...
”آره، یه ریویو ۸۰ صفحهای هست که تا آخر این هفته باید میخوندمش. نکات مهم و خلاصهی شسته رفتهش فردا تو گوشیم باشه.“... نه واقعا به دور از اخلاق حرفهایه. ((:
+ صرفاً جهت اینکه وقتی عقلم و بخصوص زورم، اومد سر جاش، یادم نره این آدما چقدر باشعور بودن.
++ تسنیم چطوری فیلد منظورو خالی میذاری؟ [با نیم فاصله]
وقتی علاقهای به نوشتن درمورد یک چیزی نداری، یعنی اون چیز اونقدر که داری به خودت تلقین میکنی برات مهم نیست.
هیچ لزومی نداره راهی که فهمیدی اشتباهه رو ادامه بدی. هر جا فهمیدی اشتباه کردی، برگرد. شده پیاده، شده سینهخیز، زیر تگرگ، تو گِل و شل، رو به سربالایی... فقط برگرد!