- /ضمیر
- ۰ نظر
بچه که بودم سه تا حسرت داشتم:
یکی اینکه موهام بلند باشه.
دیگه اینکه انگشتر داشته باشم.
بعد هم اینکه کفش تق تقی بپوشم.
بچه که بودم سه تا حسرت داشتم:
یکی اینکه موهام بلند باشه.
دیگه اینکه انگشتر داشته باشم.
بعد هم اینکه کفش تق تقی بپوشم.
چیزی که خصوصی نباشه لزوما عمومی نیست.
و هرچیز که خصوصی باشه لزوما تابو نیست که زحمت شکستنش گردن شما باشه دوست عزیز.
بعد از سالها که هیچ خوابی ندیدم یا ندرتا چرت و پرتهایی شبیه مسابقهی سه جادوگر ( اگر برای شما هم اتفاق افتاد بدونید که رمز عبور ”هشتپا“ست. من خیلی تو خواب فلاکت کشیدم تا فهمیدم. حتی دوستم ف.ر رو هم در این راه از دست دادم.) و مار عینک آفتابیزده و امثالهمِ مناسب گروه سنی الف و ب رو دیدم، اخیرا خوابهای عجیبِ دلهرهآور و دوست داشتنی باز به سراغم آمدهاند.
فعلا همین.
پ.ن: هماکنون سارینا در حال پیانو زدن، و همزمان آقای همسایه بالایی درحال پراکندن صوت حسرتانگیزش در هواست!
پ.ن۲: بیخود و بیجهت یاد اون سریاله که بچگیامون میذاشت افتادم؛ همون که یه جفت خواهربرادر دوقلو بودن، هر آرزویی تو دفتر انشاءشون مینوشتن برآورده میشد.
پ.ن۳: واحد شمارش دوقلو رو هم هیچوقت نفهمیدم چیه.
سارینا مدتیست پیانو نمیزند. باید احمقی چیزی شده باشد. من اگر در اتاقم یک پیانو داشتم، و مهمتر اگر پیانو زدن بلد بودم، و خیلی مهمتر اگر اصلا به نواختنش علاقهمند بودم، حتی یک روز هم همسایهی بغلی را که اتاقش دیوار به دیوار اتاقم هست، از صدای نواختنم راحت نمیگذاشتم.
اما حالا فقط وقتی چیزی را از پریز دیوار مشترکمان میکشد، به وجودش پی میبرم. کاش مورس بلد بودم و کاش حرفی برای گفتن داشتم. نه فقط با سارینا... با هرکس.
یکی از هزاران ویژگی مزخرف واتساپ این است که اگر log out کنی، پیامها از دست میروند. یکی از اندک ویژگیهای مزخرف تلگرام این است که آنقدر امکانات دارد که بهترین راه ارتباطی من با استاد راهنما و هد و سینیور و سایر اعضای تیم است و نمیتوانم خفهاش کنم.
هنوز شک دارم که رابینسن کروزو بعدها باز هوس جزیره را نکرده باشد.
بههرحال، تنها علامت حیاتی که این روزها دوست دارم بشنوم، صدای قرائت همسایهی بالایی، در شبهای جمعه است.
سقفِ اتاق من، زمینِ اتاق همسرش بود!